مادرم رو نجات میدم

ساخت وبلاگ

امروز با بچه ها رفتیم خارج از شهر. خیلی خوب بود جوجه زدیم و بعدشم رفتیم یه کافه بستنی با هم بستنی خوردیم. تو راه برگشت که بودیم عکس پروفایل ت ل گ ر ا م خواهرمو دیدم. یه دختر بود که داشت گریه میکرد. یهو دلم شکست. مطمینم که بابا دوباره دعوا راه انداخته تو خونه. بیخود اون همه خواب بد رو دیشب ندیدم. 

بابای من دیوونه است. امروز تصمیم قطعی گرفتم مامان رو از اون خونه بیارم بیرون. ۶ سال طول میکشه تا مامان رو بیارم بیرون. تو این ۶ سال باید خواهر و برادرم رو سر و سامون بدم، طلاق مامانمم بگیرم. یه برنامه ریزی دقیق باید کنم.

برای مامانم کنار خودمون میتونم خونه بگیرم. اصن بجای اینکه بچه های آیندمو بزارم مهد میتونم ببرم پیش مامان. شایدم از این خونه های دو طبقه بگیرم. میخوام مامانم در آرامش کامل باشه. میدونم اگه مامانم طلاق بگیره بابام میره زرتی یه زن میگیره. 

الان که انگیزم ثوی تر شده باید یه برنامه ریزی محکم کنم. هدفمو بزارم فقط پیدا کردن راه های پول دراوردن اونم نه پول کم، پول گنده.

 

خوابم مییاد...
ما را در سایت خوابم مییاد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manvazendegijadid بازدید : 156 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 19:36